سواری

غارتگر اسب راهوارت نشود
ارباب و شریک و ریزه خوارت نشود
چون شیخ سوار ملّت خر شد گفت
تا خم نشوی کسی سوارت نشود

بایقوش

یالاندان وئرمه خبر
بیر گون ایراندان گئدر
شیخ ایرانی بوراخماز
بایقوش خارابا سئوَر

تاوان

یا باج به یو.اس و اروپا می داد
یا رشوه به روسیه و صدجا می داد
بد بود حیات و وضع آن ملّت که 
تاوان نفهمی خودش را می داد

ابرقدرت ها

بدبختی و خوشبختی ما مدّت هاست
بی ربط به کار و کوشش و قسمت هاست
در دست خدا نیست همه می دانیم
وابسته و در دست ابرقدرت هاست

توهم دانایی

کو شکّ و یقین و دانش و پویایی
گردیده عقیم پویش و زایایی
با اینکه بدون عقل و جاهل هستیم 
داریم همه توهّم دانایی