اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

شلغم محرومین

دولتا شاد بکن باز دل غمگین را

وقت آن است که آزاد کنی بنزین را


نیست گازی و یقینا متضرّر بشویم

زیر قیمت بفروشیم اگر ماشین را


نتوانیم که باری بنماییم سوار

در خیابان «عسل» و «نسترن» و «نسرین » را


آی راننده ی تاکسی که تو بنزین داری

اندکی چون همه دریاب من مسکین را


ای که بنزین نتوانی بخری بهر ی سفر

داخل خانه بمان نیمه فروردین را


ای که دشنام به هر ناکس و کس می دادی

خالی از فحش مکن آن دهن شیرین را


ای که از سفره ی فقر فقرا کش رفتی

منما این عمل مسخره و ننگین را


می زنی هول چرا موقع غارت کردن

کمی آهسته بخور شلغم محرومین را


صص 43-44