اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

غول مدیرها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

چشمهای عاشق

می رفتی ازغروب تو خوناب می چکید
 از چشمهای عاشق من خواب می چکید

 

از شعرهای من که پُراز خاطرات توست
می خواندم و شراب ِطرَبناک می چکید

 

یادش بخیر یاد تو می کردم و مدام
بر دفترم دو صد غزل ناب می چکید

 

شبهای با تو بودن من عاشقانه بود
بر روزَنش تلالوی مهتاب می چکید

 

امروز تونبودی وعطر حضور تو
ازعکس های ِ تلخ ِ تو و قاب می چکید

باخیش

سَن گلینجه تالانیر
زامان آغیر دولانیر
باخیشلارین اوستونه
باخیشلاریم جالانیر

حسابرسی

دانش آموزی شلوغ و تلخ بود     

نمره هایش زیر دَه بودند و کم


یا که می خندید یا در خواب بود

از وجودش خسته بودم دَم به دَم 


توی دفتر عاقبت گفتم به او:

ای وجودت شیطنت،کار تو رَم! 


خسته ام کردی؛چو فردا آمدی

با پدر جانت بیا اینجا تو هم


روزِ دیگر زود آمد مدرسه

بود بابایش شخیص و محترم 


گفتم: آقا واقعا فرزندِ تو

مردم آزار است و بدجنس و ستم! 


در کلاس درس لوس و بی ادب

یا که خوابید ه ست یا که داده لَم


آبروی آدمی را برده است

فحش هایی می دهد زیرشکم!


کرده ما را عاصی این فرزند تو

وارهان ما را تو از این درد و غم


چونکه بابایش شنید این شِکوِه ها

گفت با صدگونه سوگند و قَسَم: 


«کرده در تأدیب ایشان کوتَهی

 شب حسابِ مادرش را می رسم»! 

منتقد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.