ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
انداخته بود یک طرف مویش را
پنکک زده بود،گونه و رویش را
در کُشتنِ عُشاق قیامت می کرد
برداشته بود شِمر ابرویش را
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
نه موقع پاکوبی و عیّاشی بود
نه موسِم مِهر و زنگ نقاشی بود
با خوردن چای داغ در هیئت ها
شب بود و تمام کوچه ها شاشی بود
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شب بود و نبود خواب و هم آسایش
می کرد مدام طبل و نِی فرمایش
از دسته،زنی در آن مکان دل می بُرد
با هفت نه،هفتاد قلم آرایش
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
در زیر علامت و شده غرق عرق
پیچ کمر جوان که وارفته و لق...
مردم همه مات و آفرین می گفتند
می داد سلام هی علامت به طبق !
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شب بود و تمام دسته از دَم می زد
غمناک و به طبل و سِنج از غم می زد
تا اینکه زنان به او توجّه بکنند
خوشگل پسر محلّه محکم می زد
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
نه در "نیویورک" و "سَن خوزه" می دادند
نه تخم خروس و کُمبُزه می دادند
تا اینکه ثواب بیشتر کسب کنند
در هیئت شهر خربزه می دادند
ای آنکه مثل برف خزان دوست دارمت
دردستهای سرد زمان می سپارمت
دارایی ام توییّ ودراین شهر ِلعنتی
دارم هزارچیز ولیکن ندارمت
آغوش تواگرچه نشد خوابگاه من
درذهن خویش دربغلم می فشارمت
قلبم بدون ِتوشده شهری بدون روح
باز آکه در ورودی قلبم بکارمت
خالی نمی شوم به خدا تا ابد اگر
چون ابرهای خسته وغمگین ببارمت
با التماس وگریه بیا تا ببینمت
وَرنه برای مجلس ختمَم بیارمت
ای آهویی که پیروجوان عاشق ِتواند
عمریست درکمین ِتوام می شکارمت