اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

رباعیات عاشورایی

انداخته بود یک طرف مویش را

پنکک زده بود،گونه و رویش را

در کُشتنِ عُشاق قیامت می کرد

برداشته بود شِمر ابرویش را

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️

نه موقع پاکوبی و عیّاشی بود

نه موسِم مِهر و زنگ نقاشی بود

با خوردن چای داغ در هیئت ها

شب بود و تمام کوچه ها شاشی بود

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️

شب بود و نبود خواب و هم آسایش

می کرد  مدام طبل و نِی فرمایش

از دسته،زنی در آن مکان دل می بُرد

با هفت نه،هفتاد قلم آرایش

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️

در زیر علامت و شده غرق عرق

پیچ کمر جوان که وارفته و لق...

مردم همه مات و آفرین می گفتند

می داد سلام هی علامت به طبق !

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️

شب بود و تمام دسته از دَم می زد

غمناک و به طبل و سِنج از غم می زد 

تا اینکه زنان به او توجّه بکنند

خوشگل پسر محلّه محکم می زد

▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️

نه در "نیویورک" و "سَن خوزه" می دادند

نه تخم خروس و کُمبُزه می دادند

تا اینکه ثواب بیشتر کسب کنند

در هیئت شهر خربزه می دادند