ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من میگم:« تو روح پاکی »
تو میگی:« چه سینه چاکی » !
من میگم :« عاشقت استم»!
تو میگی :« قلبمو بستم»!
من میگم :« بازش بکن باز »!
تو میگی :« نمیشه ، با ناز »!
من میگم :« نقل و نباتی »!
تو میگی :« برو دهاتی »!
من میگم :« عزیز جانی »!
تو میگی :« خیلی چاخانی »!
من میگم :« برات شدم نیست »!
تو میگی :« عقل تو کم نیست »!
من میگم :« تو خیلی لوسی »!
تو میگی :ـ خیلی ملوسی »!
من من میگم:« تو خیلی شیکی »!
تو میگی :« تو مثل خیکی »!
من میگم :« خودت رو ساختی »!
تو میگی :«خودت رو باختی «؟!
من میگم که «بکسُلم کن »!
تو میگی :« برو ولم کن »!
من میگم :« چه با وقاری »!
تو میگی :« چه خنده داری »!
من میگم که :« هفت خاجی »!
تو میگی که:«خل مزاجی »
من میگم :« شبیه دوکی »
تو میگی :« چه کله پوکی »!
من میگم :« خوبیتو رو کن »!
تو میگی :« میو میو کن »!
من میگم :« منو نرقصان»!
تو میگی :« برو پدر جان »!
من میگم :« میرم پاورچین»!
تو میگی:« اشکاتو ور چین »!
من میگم:« خانگه دار»
تو میگی :« کفشاتو وردار »!
صفحه 39
« دیرسالی است که در من جاریست »
عشق که معنی آن بیکاریست
از تو بیزار شدم چون رفتی
عاشقی آن طرفش بیزاری است
دوستت دارم و بیمار توام
عشق من چون پدرت بازاریست
ای که بی پولی و محتاج چو من
زندگانی تو از ناچاریست
پیش پایم همه جا چاه شده
چاله و چوله و ناهمواریست
مردم آزاری و پیش همه کس
خواب تو نیک تر از بیداریست
کاش می رفت دَمی بر سر دار
آن که مشغول کله برداریست
پول کم،گشنگی و کار زیاد
کار من،کار نگو، بیگاریست
هر کسی را که در این جا دیدم
خسته از رندگی تکراریست
ساکنانش همگی رفتنی اند
دل تو خانه ی استیجاریست
تا تو زیبا بشوی دکتر من
کار من روز و شبان بیماریست
خوب بنگر که کنار من و تو
از دو رویان جهان بسیاریست
بس که زیبایی و موزون و لطیف
محو روی تو شدن اجباریست
صص40-41
من نگویم رفقا قبر مرا«داش» کنید
قطره اشکی بچکانید و مرا«یاش»کنید !
برسر قبر شما هم وطنان می رینند!!
سر قبر من اگر بی ادبان شاش کنید!
کۆره کَنلر من اؤلَن گۆنده گؤتوزده تۏی اۏلار !
آغلایین اۆزده ولی دالدا «نیناش ناش»کنید !
قبریم اۆستونده گلیب؛آغلامایین صیغه لریم
قورخورام یاس گئجه سی راز مرا فاش کنید !
دئدی بیر جوجه مهندس:«ایشیمیز یۏخ»آقالار !
لطف ائدیب کارخانالاردا؛بیزی فراش کنید !!
اولماسا پول تانیمازلار سیزی؛هئچ کس سایماز!
حذراز باجی و باج اوغلو و قارداش کنید
با همه ی فضل و سخندانی ام
باز گرفتار پریشانی ام
لِه شده توی صف نان چانه ام
توی صف بیمه ی درمانی ام
هر کس و ناکس زده بر ریش من
خنده،مگر غول بیابانی ام ؟
تا که خودم را بکنم تقویت
در طلب روغن حیوانی ام
چشم خودت را بده بر حال خود
گریه کنم با دل سیمانی ام
ای گل من ! تا که تو را دیده ام
محو تو در عالم حیرانی ام
عشق تو را هم بکنم کنترات
عاشقم و عاشق پیمانی ام
تا که تویی گندم آدم فریب
عاشق آن لحظه ی شیطانی ام
توی ادارات به رقص آمدم
سعی نکن تا که برقصانی ام
شعر تر و تازه ز من خواستی
بنده مگر سعدی و خاقانی ام ؟
بنده کی ام ؟ شاعرکی نکته یاب !
خالق اشعار خوش و آنی ام
صص61-62
بد ای برادر از من و زیبا از آن تو
ویلا ز من هزینه ی ژیلا از آن تو
آن ماکسیمای پول هدرکن از آن من !
پیکان باستانی و زیبا از آن تو !
چک های جیب کهنه ی بابا از آن من
آن جیب پر صلابت بابا از آن تو !
پیتزافروشی ِ سر کوچه از آن من
آن افتخار خوبی پیتزا از آن تو !
آن مکّه ای که مانده ز بابا از آن من
روزه نماز و خواندن آنها از آن تو
آن آسمان خراش خرابه از آن من !
از آسمان خراش به بالا از آن تو !
صفحه 69