ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
« دیرسالی است که در من جاریست »
عشق که معنی آن بیکاریست
از تو بیزار شدم چون رفتی
عاشقی آن طرفش بیزاری است
دوستت دارم و بیمار توام
عشق من چون پدرت بازاریست
ای که بی پولی و محتاج چو من
زندگانی تو از ناچاریست
پیش پایم همه جا چاه شده
چاله و چوله و ناهمواریست
مردم آزاری و پیش همه کس
خواب تو نیک تر از بیداریست
کاش می رفت دَمی بر سر دار
آن که مشغول کله برداریست
پول کم،گشنگی و کار زیاد
کار من،کار نگو، بیگاریست
هر کسی را که در این جا دیدم
خسته از رندگی تکراریست
ساکنانش همگی رفتنی اند
دل تو خانه ی استیجاریست
تا تو زیبا بشوی دکتر من
کار من روز و شبان بیماریست
خوب بنگر که کنار من و تو
از دو رویان جهان بسیاریست
بس که زیبایی و موزون و لطیف
محو روی تو شدن اجباریست
صص40-41