ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
از یاد می برم غم نان را کنار تو
اندوه هستی و خفقان را کنار تو
در جاده های خلوت و تاریک زندگی
طی کرده ام بهار و خزان را کنار تو
با بوسه های مست تو از یاد برده ام
درد و غم و گذشتِ زمان را کنار تو
با تو خوشم که تجربه کردم هزار بار
دیوانه بودن و هیجان را کنار تو
میل بهشت و دیدن آن نیست در سرش
آن کس که درک کرده جهان را کنار تو
بازآ میان کلبه ی مَردی که سالهاست...
پیش اجاق و قوری سردی که سالهاست....
تا گُل کند دوباره و خوش رنگ و بو شود
روی لبم شکوفه زردی که سالهاست ...
با بوسه ها و گرمی آغوش خود بده
تسکین به روحِ زخمیِ دردی که سالهاست....
بگذار تا تمام شود درد دوری ات
بین من و غم تو نبردی که سالهاست...
دردی عمیق و تلخ تر از انتظار نیست
بازآ میان کلبه ی مردی که سالهاست...
جز عشق در دنیا بنای محکمی نیست
زیباتر از عشق و جهانش عالمی نیست
جز عشق تو چیزی ندارم در بساطم
دارایی ام عشق است و این چیز کمی نیست
دنیای بی عشق و محبّت درد و رنج و...
وهم و خیال و پوچِ درهم برهمی نیست
پیش هجوم و تیر بارانِ حوادث
مانند آغوشت دژ مستحکمی نیست
ریزد اگر غم های دنیا بر سر من
وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست
امشب اتاق بوی تنَت را گرفته است
لبهام عطر پیرهنَت را گرفته است
بادا همیشه بی تو و دایم سیاه بخت
ازمن کسی که داشتنَت راگرفته است
جز خاطرات یار نباشد به وقت مرگ
دستی که گوشه ی کفنَت را گرفته است
شاعر به یاد عشق کسی گریه می کنی
بغضت فصاحت ِ سخنَت را گرفته است
می خواهی از فراق بگویی ولی کسی
تهدید می کند،دهنَت را گرفته است
شمعی و در کنارِ تو پروانه ام هنوز
در عشقِ بی کرانِ تو دیوانه ام هنوز
از بس به من غمِ تو محبّت نموده است
مانده به زیر بار غمت شانه ام هنوز
افسوس می خورم که در این آبشارِ عُمر
با چشمهایِ مستِ تو بیگانه ام هنوز
یاران اگرچه در شبِ تارم گذاشتند
با دل درونِ سینه صمیمانه ام هنوز