اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

صف اول نماز

بر وسعت پیشانی او تاول بود

تسبیح به دست و بغل منقل بود

اوّل شده در دزدی و غارت،آن که

هنگام نماز در صف اوّل بود

ای عشق

هم مزرعه شادی و گندم هستی

هم مستی و جام و ساقی و خُم هستی

ای عشق جهان بی تو پر از آشوب است

آرامش روح پر تلاطم هستی

بلند کردن

گر لطف به دردمند کردی مردی

یا خنده ی دلپسند کردی مردی

مردی نبُوَد از فقرا دزدیدن

گر مال مرا بلند کردی مردی

کولی دوره گرد

یک کولی شکسته دل دوره گرد بود

رنگ رخش پریده و دنیای درد بود

 

ازپیر و خردسال و جوان فال می گرفت

در جستجوی یک دل بیگانه گرد بود

 

در باز بود و داخل دالان خانه شد

ازروزهای سخت زمستان سرد بود

 

مُشتی صف او عاطفه در دست من گذاشت

دستش شفای مطلقِ یک ایل مَرد بود

 

دل را گرفت و رفت چه گویم دریغ و درد

یک کولی شکسته دل دوره گرد بود