ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حکایت کنند از گدایی چو خوک
شکمباره بود و خدای سلوک
حریص و گداچشم و بسیار خوار
شکم بنده و زار و بسیارخوار
زمستان و اردیبهشت و تموز
به سوی پلو حمله بردی چو یوز
کشیدی همه مرغها را به نیش
دویدی از آن پس موال و به جیش!
لئیم و لعین بود و خوارِ شکم
فدای شکم، داغدارشکم
دَم از زُهد و عرفان زدی و نماز
خدایِ چاخان بود و راز و نیاز
به مسکین ندادی کره با پنیر
بلا بود و خصمِ صغیر و کبیر
یکی گفتش ای مردِ صاحب شکم
بیا بگذر ازخوردن و پیچ و خم!
نیرزد نمازت به قدرِ پَشیز
بکن توبه، اشک ندامت بریز
بگیری اگردست محتاج را
از آن بِه که افرا کُنی کاج را
الا ای پُر از عشق دویماج و ماست
سبیل تو را دود دادن رواست
برای کمک بر کسی پا شدن
به از سجده ی پوچ و دولّا شدن