اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

باران

زیباست به ترس و لرز پایان دادن
با خنده ی تو به زندگی جان دادن
در ساحل عاشقی دویدن با تو
سرخوش شدن و گوش به باران دادن

زلزله

هرچند که عقل کُلّ و کامل هستیم
عُمریست دچار دور باطل هستیم
ای زلزله اینقدر نلرزان ما را
چون اهل دیاری متزلزل هستیم

ال چَکمَز

ایرانلی آدام گوناه دان ال چَکمَز
اولماز آدام  ایشتباهدان ال چَکمَز
مین یول اؤلسَه،دیریلسَه اؤزگور یاشاماز
معتاددی،شیخ و شاه دان ال چَکمَز

هوای مردن

نه چشم به آینده ی روشن داریم
نه زندگی ردیف و احسن داریم
دلواپس و دلمرده،دلخون،دلتنگ
انگار همه هوای مردن داریم

دوری

حیرانم و از دوری تو ویرانم
رنج ابدیّ و درد بی پایانم
از دوری تو جانِ منِ سوخته دل
می سوزد و می تراود از چشمانم