اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

خندیدن

بر نکبت و اوضاع بشر می خندی
هر لحظه و هر شام و سحر می خندی
وقتی که به پوچی جهان پی ببری
با قهقهه و عمیق تر می خندی

خندیدن

ای خوشا بر همه اولاد بشر خندیدن

در همه حال به هر ماده و نر خندیدن


ما بخندیم به هر آدم از مغز تهی

کار ما نیست به هر آدم گر خندیدن


هنر آن است که با دست تهی خنده کنی

در همه وقت بکن وقت ضرر خندیدن


پدرت گر به سر مادرت آورده هوو

کار زشتی است بر این کار پدر خندیدن


در صف شیر چو چاقو بخوری خنده بزن

وه چه زیباست به هنگام خطر خندیدن


آدم یُبس نخندد به هزار و یک لب

بزند دست به هر کار مگر خندیدن


گر بدانی چقدر کار جهان مسخره است

می شود کار تو هر شام و سحر خندیدن


گر تو خوردی لگد از پشت سری شکوه مکن

باب کن توی صف قند و شکر خندیدن


کاش می شد بکنی در همه جا جایگزین

جای این گریه و غم،دیده ی تر خندیدن


صفحه 36