اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

نشستم نیامدی

در کوچه ی بهار نشستم نیامدی

با گل سر قرار نشستم نیامدی

 

من باغ شعر بودم و غرقِ شکوفه ها

هر لحظه هی به بار نشستم نیامدی

 

چون ایستگاه منتظر و خالی از قطار

هرشب در انتظار نشستم نیامدی

 

در چشم هایِ زخمی و خونینِ چارراه

در سینه ی غبار نشستم نیامدی

 

گفتی سرِ قرار بیا هشت و ربع و من

تا ساعتِ چهار نشستم نیامدی

 

رد می شدی از آن گذر و سالهایِ سال

گریان در آن گذار نشستم نیامدی

 

تو شاه بیتِ شعرِ منی،در کتابِ من

تا روزِ انتشار نشستم نیامدی