اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

کرونا

تو فکر نکن توی« سونا »می میری

یا مست و در آغوش«مونا»می میری

مرگ آمده سخت می زند بر در اگر

غفلت بکنی با« کرونا »می میری

انتظار دیدار

از خویش تهی هستم و سرشار توام

آشفته و بی قرار و تب دار توام

شهر و همه  ی مردم آن بیکارند

جز من که در انتظار دیدار توام

که مدتی است ...

بی تو پُر از طنین صدایی که مدّتی ست...

سر می کشم به خلوتِ جایی که مدّتی ست...

 

جای تو خالی است ولی جیغ می کشد

در من کسی تو را که کجایی که مدّتی ست...

 

پُر کرده لحظه های مرا چشم های تو

در پرده ی تمام نمایی که مدّتی ست...

 

پاییز خاطرات تو را زنده می کند

با برگ های زرد و هوایی که مدّتی است...

 

انگار با تو قلب مرا ترک کرده است

دست دعام هست و خدایی که مدّتی است ....

اژدها

از چین عَلف و یونجه و کاه آوردیم
مُهر و عَرَق و مِهرگیاه آوردیم
از غرب بریدیم و به چین رو کردیم
از مار به اژدها پناه آوردیم

دمت گرم

بُردی مرا تا اوجِ زیبایی دَمَت گرم
ای شور و شَر،ای شوقِ شیدایی دَمَت گرم


ای خفته در آوازِ پُر احساسِ قوها
روحِ پرستوهایِ دریایی دَمَت گرم


ای موج ِدریایِ غزلهای خروشان
ای چشمه یِ اشعارِ نیمایی دَمَت گرم


ای ریخته شیرینی  لبهایِ گرمَت
در استکان و قهوه و چایی دَمَت گرم


در ظلمتِ شب ها تو بودی در کنارم
ای لذّتِ شبهایِ تنهایی دَمَت گرم


ای اعتیاِد سخت و غیرقابلِ ترک
ای بهترین درمان و لالایی  دَمَت گرم


ای گرمیِ آغوشِ دریاهایِ عاشق
فانوسِ کشتی هایِ دریایی دَمَت گرم


ای اضطرابِ قلبِ زَنبَق هایِ وحشی
ای عطرِ گیسوهایِ هرجایی دَمَت گرم


زیبا شده دنیای ِ من با خاطراتت
ای عشق، ای دنیایِ زیبایی دَمَت گرم