ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
روز گرسنگی خرمان را فروختیم
خودکار و شعر و دفترمان را فروختیم
خود ریختیم بر سر خود خاک و بعد از آن
آن خاک های بر سرمان را فروختیم
ساقی کثیف بود و شرابش تقلبی
نقل و بساط و ساغرمان را فروختیم
چادر نماز مادر و انگشتر پدر
پیژامه ی برادرمان را فروختیم
بودیم چون که امن ترین کشور جهان
با قفل و پنجره،درمان را فروختیم
هم کلیه ی خراب و دل و معده ی تقی
هم چشم هیز جعفرمان را فروختیم
چون فقر خیمه زد به سرای وجودمان
ایمان و روح و باورمان را فروختیم
چوب حراج بر همه چیز وطن زدیم
دریا و رود و بسترمان را فروختیم
سوداگران جنگ فروشیم و وقت جنگ
پوتین،فشنگ و سنگرمان را فروختیم
بودیم رو به موت و به ما وعده ای غذا
دادند و شام آخرمان را فروختیم
پهلو گرفته کشتی ما در کنار غم
چون خاطرات بندرمان را فروختیم