اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تقدیر

اینجا کسی تلاش و تکاپو نمی کند

عقل است آن چراغ که سوسو نمی کند

 

بیهوده های و هو مکن از غارت وطن

آدم برای هیچ هیاهو نمی کند

 

خاموشی است موجب رُشد نفوس و کس

تقدیری از وزارت ِنیرو نمی کند !

 

دانند آشنای همه پُشت ِ پرده ها

دستی که مخفی است کسی رو نمی کند

 

ای عشق،ای حکایت ِ تلخ و نگفتنی !

دیگر مرا نگاه تو جادو نمی کند

 

ای قهوه چی بدان که کسی سیل دزد را

با دسته ی سبیل تو جارو نمی کند

 

جایی که می خورند دَکل های نفت را

هشیار ترک ِغارت گردو نمی کند