اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

آزادی

کی فکر گریختن از ایران بکنم؟
پاکوبی و شادی فراوان بکنم
روزی که تو را ببینم ای آزادی
لب های تو را ستاره باران بکنم

نان و آزادی

از آدمی بزرگ شنیدم که گفته است:"
شخصی که پایمال کُنَد شادی تو را،

با زور  و با جهالت و خودخواهی خودش
خُرد و خراب می کند آبادی تو را

نان تو را هم از تو بگیرد،اگر گرفت
از دست تو اراده و آزادی تو را "

فکر پرواز

در پی شادی و آزادی و اعجاز نباش
در هوای وطنی که قفس است
فکر پرواز نباش


شادروان

آزاد و خلاص از غم نان خواهی شد 
در گلشن آرزو روان خواهی شد
ای آنکه روان تو بسی غمگین است
یک روز تو هم شادروان خواهی شد

سنگر آزادی

هستیم پراکنده ، منظّم بشویم
یک روز رها و چیره بر غم بشویم
در سنگر عشق و وطن و آزادی
غم نیست اگر یکی یکی کم بشویم