اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

مستی آغوش

از مستی آغوش و لب و خنده کمی
از شادی بی شائبه و عشق دَمی
من باشم و تو باشی و موسیقی باد
ایوان و غروب و قهوه ی تازه دَمی

رنگ مرگ

باد آمد و روح برگ را زیبا کرد
پاییز تن تگرگ را زیبا کرد
درد و غم دنیای پُر از دوز و کلک
نقشی زد و  رنگ مرگ را زیبا کرد

پیر

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کسی گه تو نیستی

ماندم در انتظار ِ کسی که «تو» نیستی

تا گُل کُنم کنار کسی که «تو» نیستی

 

کوبیده ام به صخره و دیواره ی  دلم

عکسی به یادگار ِ کسی که «تو» نیستی

 

گُل  می کُند دوباره همه شعرهای من

در باور بهار ِ کسی که«تو» نیستی

 

ذهنم پُر از گلوله ی شعر است و می روم

در خوابها  شکار کسی که «تو» نیستی

 

می آید این خیال و وَرَق پاره های ِ من

این روزها به کار ِ کسی که«تو» نیستی

 

مردانه می نویسم و مردانه می شوَم

دنیا و روزگار ِ کسی که «تو» نیستی

 

در کوچه های خاکی و توفانی دلم

برپا شده غبار ِ کسی که«تو»نیستی

 

خوشحالم از نبودنت امروز و گفته ام

شعری به افتخار ِ کسی که«تو» نیستی !

 

چون کوپه های عاشق و دلتنگ و خالی ام

هستم در انتظار ِ کسی که «تو»نیستی 

توالی زندگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.