اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

قلعه متروکه

نشسته ام که بیایی و غرق نور کنی

مرا و از دل اشعار من عبور کنی


برای تو غزلی ناب گفته ام،آن را

هزار بار بخوانیّ و هی مُرور کنی


بدون تو دل من قلعه ایست متروکه

چرا اقامت در قلعه غرور کنی ؟


نوشته نام تو بر طاق نصرت قلبم

بیا که شهر دلم را پُر از سرور کنی


تمام شهر پُر از عشق می شود بی شک

اگر که در غزلم باز هم ظهور کنی


فضای شعر معاصر شوَد ملال انگیز

اگر که شعر مرا ترک و سوت و کور کنی

قضیه حاجی صفر

گفتم گه حاجی صفر

عاشقا رو گرفتن ؟

از یه نفر شنیدم

هم شما رو گرفتن ؟


می گن گرفتن تو رو

تو بالکن دفترت

یه خرده غش می کردی

کنار دوس دخترت


چشم زنت دور باشه

مردک هفتاد ساله

با دختر بیست ساله

رو هم ریختی بزغاله ؟


حاجی صفر به من گفت

اشتبا کردی پسر

دوس دخترم کجا بود ؟

چه حرفا؟ خاکم به سر


یه خانم جوونی

نیاز به یاری داشتش

اومد تو دفتر من

یه خرده کاری داشتش !!


کاراشو انجام دادم

واسش خونه خریدم

یه خرده در راه حق

به دادشم رسیدم


خونش پایین شهره

اونجا که سوت و کوره

تو کوچه ی تنگی که

کمی عبور مروره


اون وقتایی که دوره

از بنده چشم زنم

چیزمیزایی می خرم

به اون هم سر می زنم !


امّا منو گرفتن

به جرم پنهون کاری

میگن که با دختره

ریختی رو هم انگاری


آی مردم سر گرون

غماتون ارزون باشه

من دوس دارم کارای

خیرِیّه پنهون باشه !!


صص 25-26

انجمن تنهایی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سئل آپاردی

هی دئمه،هی سوروشما

هارانی سئل آپاردی !


ساری نی،آغی،گؤیی

قارانی سئل آپاردی !


یوخسولو تالان ائتدی

دارانی سئل آپاردی !


آرامیز لاپ قاریشدی

آرانی سئل آپاردی


ارزشی یوخدور داها

پارانی سئل آپاردی !


آپاردی خان چوبانی 
سارانی سئل آپاردی

گاو مش صفر

در آخور و پیش در خرابی کرده

بر هیکل«مش صفر»خرابی کرده

 دارند دو گوش گاو را می بُرّند

با اینکه جناب خَر خرابی کرده