اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

طرد شدن خرکی

یک چند لگد زدیم و نامرد شدیم !

یک چند خرنفهم و بی درد شدیم !

خواندیم کتاب و ا ندکی فهمیدیم

از جامعه ی الاغ ها طرد شدیم !

شعر و شراب

گویند:« ثواب ازآدمی می ماند!

آثار و کتاب از آدمی می ماند »

من می گویم که :«حسرت غلت زدن

درحوض شراب  از آدمی می ماند»!

مش حسن

«مش حسن» مردی به رَه دید و گریبانش گرفت

گفت :« ای مردَک چرا در پای تو شلوار نیست »؟


گفت «: شلوارم گِرو بُرده است بقّال محل !

ناجوانمرد است این بقّال و مردم دار نیست »!


گفت :« بیکاری مگر که اینچنین وارفته ای »؟

گفت که :« در این زمانه کیست که بیکار نیست »؟!


گفت :« بَس ژولیده ای دیوانه را گفتی زکی »!

گفت:« تو آیینه ای در گفته ات انکار نیست »!!


گفت :« داری حرفهای گنده گنده می زنی »!

گفت:« اکنون گنده گویی هم مُد بازار نیست »؟


گفت :« شامت نان خالی است و است و اشکنه»!

گفت :« زیرا چاکرت مثل تو دولتیار نیست »!


گفت :« من بهر چه دارم می خورم مال تو را »؟!

گفت :« چون کوته تر از دیوار من دیوار نیست »!


گفت :« بر خیز و برو در خانه ات ای نرّه خر »!

گفت :« قربان نرّه خر را خانه ای در کار نیست »!!

صفحه 8

آی قودوق ماسک بزن

‏هاوا ایستی یا سویوق، ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن

جَمعده چَکمَه چوبوق، ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن


سَن کرونا توتاسان،میثل خوروز

قودرتین وئرمَه بیروز

لوطف ائله میثل تویوق ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن


کرونانین خطریندَن حَذَر ائت

دوز سؤزو مَندن ائشیت

گول بیر آز،اولما عونوق،ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن


وورماسان ماسک گونش، اولدوز، آی

گله‌جکده چؤل و چای

سَنی گؤرمَز بو اوفوق، ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن


قورخ، موراعات ائله غافیل اولما

جَهله داخیل اولما

دَرک ائله،ائیله‌مَه ذؤوق، ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن


جَمعده،مدرسَه‌ده،مجلیسده

یولدا،هر آدرسده

میثل بیر یاخشی جوجوق ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن


قویما ویروس سوخولسون ایچَه‌ری

از قاباق یا کی گئری

یوللاری ائیله قوروق، ماسک بزن

آی قودوق ماسک بزن



شرافت خرکی

نه شوقِ ریا نه میلِ غیبت داری

نه رانت خوری،نه دستِ غارت داری

گویند به تو نفهم و خر انسانها

با اینکه به کُلّشان شرافت داری