اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

عشق دبیری

 من که با عشق دبیری به جهان افتادم!

گشنگی ضربه زد وعشق برفت از یادم!

 

با پراید لگنم گرم مسافرکشی ام!

رفته تا اوج فلک درفلکه فریادم!

 

چاره ای کاش کند تدبیر و امید

تا که از فقر و فلاکت بکند آزادم!

 

دولتا زود بکن گورگرانی ها را!

تاکه تبعیض وتورم نکند بنیادم!

 

نه فقط جامعه محترم و شاگردم

می کند چون همگان سرزنشم اولادم!

 

شان من کرده تنزل بروم هرجایی

حسّم این است که من بیخودی ومازادم!

 

نشدم واسطه،بنگاهی و از مام فلک

این چه بخت است که مسکین و معلّم زادم!

 

بیستون کندن فرهاد نه کاریست شگفت!

من که با دست تهی کوه کنم فرهادم!

 

«حافظا» چون همه می آمدی ارجبرانی

خوانده اشعار تو و بیست به تومی دادم!

@rezaei_alireza1349