اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

ابر بغض کرده

ای ابر ِ بغض کرده و روح ِ شمالی ام

بی تو کویر لوتم و در خشکسالی ام

 

بارانی و هر آنچه که ماندم نیامدی

دادی تو با نیامدنت گوشمالی ام

 

دیشب چه خوش گذشت که با تو قدم زدم

در کوچه های خلوت خواب و خیالی ام

 

آن کوپه ام که با خودم اندوه می بَرَم

عمریست  از حضور تو سرشار خالی ام

 

دور از تو و بدون تو و زیر  پای  تو

فریاد نقش های پُر از درد  قالی ام

 

حال مرا مَخواه که در خود شکسته ام

از درد  من مَپُرس که بسیار عالی ام