اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اندوه و جنون

کی صبر و سکون را به من آموخته است ؟
غم، بازی خون را به من آموخته است 
عشق تو به غیر لذّت تنهایی
اندوه و جنون را به من آموخته است

کتاب

در کنج دل من هوسی غیر تو نیست
شیرینی و طعم ملسی غیر تو نیست
با اینکه کتابی ننوشتم هرگز
در خط به خطش عشق کسی غیر تو  نیست

می عشق

جام مِی و صد پیاله اش در دست است
در دیده او متاع دنیا پست است 
هر کس بخورد شراب هشیار شود
مستِ میِ عشق تا ابد سرمست است

ای عشق

از هر چه که هست خوب و برتر هستی
دایم تر و تازه ای و نوبر هستی 
ای ماهی آبهای آزاد ای عشق
در آب حیات من شناور هستی


آینه

سازی شده ام که بی تو بی آهنگم

با دلهره ی ندیدنت در جنگم

در عشق تو شرح حال من اینگونه است

دل سنگی و من آینه ای دلتنگم