ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
محتاج کفش و خانه و تنبان پدربزرگ
یک عمر رنج برده فراوان پدربزرگ
ریزیده !برف پیریِ بسیار بر سرش
از دست داده عُمر خود ارزان پدر بزرگ
پولش کم است و خرج فراوان و چاره نیست
دوری گزیده است ز یاران پدربزرگ
با ظاهر خراب و بد و نامرتّبش
گردیده همچو غول بیابان پدربزرگ
بیکار و خسته در همه جا می زند قدم
با دردهای کارهای پنهان پدربزرگ
باشد به فکر نان و شکم هر کجا که هست
در خواب و باغ و پارک و خیابان پدرزرگ
با قامت خمیده و بیمار خود شدست
دالان درد و فاقد درمان پدربزرگ
در هر کجا که می نگری دیده می شود
در کوه و دشت و کوچه و زندان پدربزرگ
سی سال کار کرده،مسافرکشی کند
با تق تق ِ قراضه ی پیکان پدربزرگ
هرچند خانه اش شده بر دوش مردمان
باشد یکی ز خانه به دوشان پدرزرگ
با سخت جانی اش همه عمر بوده است
از زندگیّ خویش هراسان پدربزرگ
با وعده های زندگی بهتر و قشنگ
سرکرده عمر خویش درایران پدربزرگ
صص84-85