من همان قطار در عبور خشکسالی ام
ناله می برند و غم
کوپه های خالی ام
راهم بده درگلشن خوابت
ازجنس آوازقناری هاست
پیراهن ِخوابت
یاد تو بر دلم آتش زده است
عشق توهیزم آن
دلم آتشکده است!
می شود زخمی سرپنجه عقل
عشق می اندازد
پنجه در پنجه ی عقل
به یادت سحر باد رقصیده بود
تو را ابر در آسمان دیده بود
"به صحرا شدم،عشق باریده بود"