اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

شوزا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زاهد شهر

ای زاهد شهر از تو پروارتریم !

 هرچند زرنگی از تو هشیارتریم

تو«رانت »خوری و ما همه «باد هوا »

انصاف بد ه کدام پر خوارتریم ؟!

یالان

آغ ائششک ده پالان وار !

پالانینی آلان وار !
آغ ساققالین دیلینده
قالاق قالاق یالان وار  !


فرو کردن

بگذار تا فرو بکنم تا به آخرش

این دست را به جیب تو هر چندخالی است!

هی جُم مخور به جان تو آهسته می کِشم!

گر ۱۰ ریالی است و یا ۱۰۰ ریالی است!

برو

از عشق پاک و رابطه حرفی نزن برو

ثابت شده علاقه نداری به من برو

 

از من عبور کردی و له شد روان من

از جسم پاره پاره ی من با ترن برو

 

ای بوسه های تلخ تو شیرین ترین گناه

ای دوری ات حکایت عاشق شدن برو

 

ای آن که با نگاه تو مواّج می شود

دریای سرد و ساکت شعر و سخن برو

 

چون عطر یاس مریمی اکنده از توام

ای عطر ماندگار از این پیرهن برو

 

هر شب نیا به خالی غمناک بسترم

ای جنگ پُر مخاطره و تن به تن،برو

 

ای ریشه کرده در غزلیّات و دفترم

از شعر هام ریشه ی خود را بکن برو

 

هر لحظه سر نکش به غم آلود باورم

از ذهن زخم خورده و دنیای من برو

 

این التماس نیست به امیّد ماندنت

این دفعه با تمام خودت واقعا برو

 

زخمی اگر که مانده و حرفی اگر که هست

با خنجر دروغ بیا و بزن برو