ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خواهد آمد روزی
که دگر در پی روزی ندوم
چون مگس
زیر پای همه کس له نشوم
خواهد آمد روزی
که منِ لاغر و بدبخت و ضعیف
یک شکم گنده شوم
صاحب شخصیتی عاقل و فرخنده شوَم
مردم ظاهربین
پیش پایم همگی پا بشوند
از برای کرنش
چاپلوسان همگی تا بشوند
خواهد آمد روزی
به منِ خالی از علم و سواد
با تملق همه گویند استاد
خواهد امد روزی
نکشم از غم و بدبختی آه
سر برج
زیر اقساط و بدهکاری ها
مثل دیوانه نخندم قاه قاه !
صص89-90
مَردکی در سالگرد مادرش
رفت زیر قرض و قوله بی شمار
گُل خرید و چاپ کرد اعلامیه
زد به دیوار و در و روی چنار
چونکه پردازید ! پول میوه را
شد دَمَر از پول خرما و خیار
بعد از آن سازید بزم سور را
تا ناهاری هم دَهد بر خلق زار
گفتمش ظاهر نمایی تا به کی
دست بردار از ریای آشکار
گفت :ـ بی مایه فطیر است ای پسر !
هیچ کس اینجا نیاید بی ناهار
الغرض آن مرد مادر مُرده بود
مثل مُرده توی قبرش در فشار
صفحه 92