اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

مردی

مزدای هزار من فدایت بشود

ای کاش که مدح من هِجایت بشود

چون دست رقیب شد عصایت بشکست

ای کاش که دست من عصایت بشود


گر لطف به دردمند کردی مَردی

یا خنده ی دلپسند کردی مَردی

مردی نبُوَد از فقرا دزدیدن

گر مال مرا بلند کردی مردی



برای دست شکسته دوست خوبم جناب آقای بهاء الدّین خرمشاهی :

این دست شکسته گرم کاری بودست

در دست رفیق لپ اناری بودست

هرچند شکسته است خوارش مشمار

« دستی است که در گردن یاری بودست »!


صفحه56

بلند کردن

گر لطف به دردمند کردی مردی

یا خنده ی دلپسند کردی مردی

مردی نبُوَد از فقرا دزدیدن

گر مال مرا بلند کردی مردی