اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

زشت و زیبا

 خواهم ای دوست که دایم بخوری مال مرا!

  مال من هرچه که باشد ز بقولات و غذا!

 

در تو کردن چه صفایی و چه حالی دارد !

 نظری پاک و حلال و همه از لطف و صفا!

 

دادنت هست فقط بر من و هرگز ندهی !

پول از کیسه ی پُر پول خود ت بر فقرا!

 

می کنم عاقبت ای دوست تو را چون دگران!

توی شهر خودمان آخر عمری شورا!

 

ای خوش آن روز که فی الفور بلند ت بکنم!

دشمنت گرچه تورا زد به زمین ،کرد جفا!

 

زیر تو وه! که ندانی چه صفایی دارد!

جَک زدن ای لگن و ای ته پیکان بلا!

 

می دهی بر فقرا هم زجلو هم ز قفا!

خمس اموال خودت مثل تمام رفقا!

 

دوست دارم که ببویم همه شب باد تو را

هست باد تو پیام آور و همکار صبا!