اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

اشعار علیرضارضائی

اشعار فارسی و ترکی علیرضارضائی

تو را من پشم در راهم

در آن وقتی که با جمع رقیبان گرم عیش و گفتگو هستی

در آن نوبت که در کافی نت دانشکده با آن رقیب من

نشستی و من از درد حسادت سخت می کاهم

تو را من پشم در راهم


تو را من پشم در راهم

در آن نوبت که با استاد پیر و بی قیافه گرم می گیری

در آن وقتی که مشتاق تو می باشم

و تو انگار از دیدار من سیری

ز دستت می رود تا آسمان آهم

تو را من پشم در راهم


پیامک های عشقولانه ! چونکه می دهی بر هر کس و ناکس

در آن وقتی که حتی یک پیامک هم

نیامد از تو در گوشی ّ همراهم

من این را خوب فهمیدم

تو را من پشم در راهم


اگرچه تک درخت جنگلی ّ ناز می باشی

بسی طنّاز می باشی

اگرچه از من ِ عاشق تو رو گرداندی و با دیگران دمساز می باشی

اگرچه هستی ای معشوق من زیبای دلواهم

ولیکن خوب می دانم

تو را من پشم در راهم


صص23-24